با سلام
این بار تصمیم گرفته ایم تا در عوض فعالیت های شما در سایت برای سپاس گزاری به کاربرانی که بیشترین فعالیت را در انجمن و خود سایت دارن یک دامنه ی ای ار به عنوان هدیه از طرف ما به انان داده شود برای شروع فعالیت های خود در سایت و انجمن از لینک زیر ثبت نام کنید
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
سرور جدید Cnr SAMP | 0 | 371 | xman |
دانلود اهنگ مناسب با ایام محرم | 0 | 324 | bibak |
اسمتو وارد کن و ببین چی میشه .... | 9 | 1539 | admin |
خراب کردن گوگل | 0 | 308 | admin |
مراقب این شش نقطه خطرناک در اینترنت باشید | 0 | 355 | admin |
اینجا آبادان است ....خخخخخخخخخخخخخخخ | 0 | 342 | new-patogh |
لهجه كلاغ هاي شهر هاي مختلف | 0 | 341 | simin |
من که دلم خنک شد - شمارو نمی دونم | 1 | 651 | simin |
پسر 8 ساله ای که بعد از بازی gta iv مادر بزرگ خود را کشت!!!!!! | 1 | 569 | simin |
گوشی گلکسی اس 4 | 1 | 580 | simin |
فیس بوک سایت | 23 | 1678 | bibak |
تست هوش !!!!!! | 0 | 334 | bibak |
زمان مرگ خودتونو بدونید !!!! | 0 | 396 | bibak |
اینو خودم امتحان کردم خیلی حال میده | 0 | 340 | bibak |
چه میکنن پسرا با این فوتوشاپ | 0 | 342 | bibak |
پس از 11 سال زوجی صاحب فرزند پسری شدند. آن دو عاشق هم بودند و پسرشان را بسیار دوست داشتند. فرزندشان حدوداً دو ساله بود که روزی مرد بطری باز یک دارو را در وسط آشپزخانه مشاهده کرد و چون برای رسیدن به محل کار دیرش شده بود به همسرش گفت که درب بطری را ببندد و آنرا در قفسه قرار دهد. مادر پر مشغله موضوع را به کل فراموش کرد.
دخترک شانزده ساله بود که برای اولین بار عاشق پسر شد.. پسر قدبلند بود، صدای بمی داشت و همیشه شاگرد اول کلاس بود. دختر خجالتی نبود اما نمی خواست احساسات خود را به پسر ابراز کند، از اینکه راز این عشق را در قلبش نگه می داشت و دورادور او را می دید احساس خوشبختی می کرد.
حتما کامل بخوانید
من سال آخر دبیرستانم و تموم کردم و دیگه ادامه ندادم
سال بعدش هم رفتم خدمت سربای، هجده ماه گذشت و
بالاخره خدمت سربازی من تموم شد.یه مدت از تموم شدن
سربازیم گذشت دیدم بی فایده است داشتم از بی کاری
کلافه می شدم صمیم گرفتم که ادامه تحصیل بدم بخاطره
همین رفتم یه موسس آموزشی ثبت نام کردم تا بتونم بهتر
درس بخونم. من در طول هفته چهار روز کلاس داشتم و
می رفتم سرکلاس.
زندگی زیباست...زشتی های ان
تقصیرماست...درمسیرش هرچه
نازیباست...ان تدبیرماست...زندگی
اب روانیست...روان می
گذرد...انچه تقدیرمنو
توست...همان می گذرد
داستان خویشاوند الاغ
روزی ملا الاغش را که خطایی کرده بود می زد,
شخصی که از آنجا عبور می کرد اعتراض نمود و گفت: ای مرد چرا حیوان زبان بسته را می زنی؟
ملا گفت: ببخشید نمی دانستم که از خویشاوندان شماست اگر می دانستم به او اسائه ادب نمی کردم؟
تعداد صفحات : 5